بسم الله الرحمن الرحيم
تدوين مستند «روايت نحل» بعد از چهل روز كار مداوم درست همين لحظه تمام شد و تمام كه شد بلند شدم و چند قدمي توي خانه قدم زدم و دوباره دلم براي بچه هاي روستاهاي جنت آباد، ميل فرهاد، بويينگ، گاو چهاران( كه خودشان خيلي بانمك مي گفتند گاوچران!) پنگ، گروچان، پيروخوشاب، جوغن، الله آباد، زيارت مقداد، نهضت آباد، زهكلوت، چاه حسن، چاه حسين، دركلات، كيس كماچي، حيدرآباد، پنج انگشت، مختارآباد و... تنگ شد. فيلم را با خانم نشستيم و ديديم و وقتي ايشان كه حسابي سخت پسند است و كارش گيردادن هاي اساسي به آدم است در انتهاي فيلم لبخند روي صورتش نشست حس كردم بيراه نيامده ام. اسمش را هم گذاشتيم روايت نحل كه پيشنهاد دوست خوبم بود كه خودش هم توي فيلم به خوبي توضيح مي دهد رابطه ي زنبور با اين آدم هايي كه اراده كرده اند عمرشان را با خدمت به محروم ترين و مظلوم ترين آدم هاي روي زمين بگذرانند چيست. به راستي مظلوم ترين آدم هاي اين كره ي خاكي همين ها هستند كه در نظامي عدالتخوه و سي سال پس ازظهور انقلاب جهاني اسلامي اينگونه مي زيند كه يكي شان كه اسمش آقا عباس بود مي گفت بچه ي مريضش را نيمه ي شب تا به اولين درمانگاه در صدكيلومتري روستا (اسلام شهر) رسانده جلوي در درمانگاه بچه در دستانش جان داده و اين را با بغض مي گفت. آدم بغضش مي گيرد وقتي بغض مردي را مي بيند كه نان سفره هاي رنگينمان در شهر مديون دستهاي پهن و زمخت و سياه ايشان است.
درست است كه چهار ماه از سفر خاطره انگيزمان به دورترين نقاط ايران(چهارصد و هفتاد كيلومتري جنوب كرمان و مرز سيستان) مي گذرد اما براي من كه لااقل اين چهل پنجاه روز گذشته تمام وقتم را با تصاوير گرفته شده مي گذرانم انگار همين ديروز بود. همين ديروز بود كه بعد از سر زدن به ده ها روستا پايمان كه به جنت آباد رسيد ديگر همان جا پاگير شديم و ده روزي آن جا مانديم. سايه ي سنگين آن هفت هشت فلج مادرزادي كه به شكلي رقت انگيز خودشان را تا كنار جاده كشاندند و آمدند به استقبال ما و آن لبخندهاي كشنده شان روي تمام اين روزهاي من افكنده شده و اميدي هم به محوش نيست. آن ها انسان بودند اما عجيب به حال خود رها شده بودند و فرهنگ نازل مردم روستا در بي اعتنايي محض به آنان، از آنان چهارپاياني ساخته بود كه خودشان را صبح تا شب روي زمين هاي ماسه اي آنجا مي غلتاندند و تصويري هولناك از زندگي اجتماعي بشر در قرن بيست و يكم مي ساختند. فقط گوشه هايي كوچك از اين تراژدي انساني را در فيلم گنجانده ام كه اميدوارم همين مقدار هم اخ و اوخ مخاطبان نازك نارنجي شهر را درنياورد.
و اميدوارم تصميماتي خودجوش كه در اين مورد جزيي(به نسبت مشكلات عظيم آنجا) گرفته شد در سفرهاي بعدي تحقق پيدا كند.
راست مي گويد وحيد جليلي كه وقتي به ما بباورانند ايران يعني خيابان جردن ، نظام هم بايد همّ و غمش را صرف آن كند كه صدايي از اين ها درنيايد و در اسرع وقت به مشكلاتشان رسيدگي كند كه اعتراض اينان يعني اعتراض كل ايران.
با اجازه از سید:
البته تا این مستند اومد و به پخش رسید اسم های مختلفی پیدا کرد!:
روایت نحل،هجرت ما،راویان آفتاب و...